جدول جو
جدول جو

معنی کون تا - جستجوی لغت در جدول جو

کون تا
کدام یک، اشاره به دور یا مجهول، کدامین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تون تاب
تصویر تون تاب
کارگری که در گلخن حمام آتش می افروزد، آتش انداز، گلخن تاب
فرهنگ فارسی عمید
توطئه و قیام ناگهانی بخشی از طبقۀ حاکم برای براندازی حکومت و تشکیل دولت جدید
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَ)
قسمی آفت و بیماری کرم پیله و آن شکافی است که در بن کرم پدید آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
کنایه از شراب انگور. (آنندراج). خون رز. خون خم. خون بط. خون دختر رز
لغت نامه دهخدا
(کو کَ)
شهرکی از تبت که به قدیم از چین بود و میان کونکرا ورای کوتیه قلعه ای عظیم است بر دست راست و بر سر کوهی بلند نهاده است و خزینه های تبت خاقانی آنجا باشد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 75)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ / تِ)
مرکّب از: کون + استه، استخوان کون. (فرهنگ فارسی معین) ، جفته و سرین وکفل آدمی را گویند. (برهان)، کونه. سرین را گویند وقیل طرف سرین و این لغت مستعمل و معروف به ین الناس است. (آنندراج) (انجمن آرا)، کفل. کپل. عجز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سرین و جفته و کفل آدمی و اسب. (ناظم الاطباء) : و چون بکوبند و اندر زیت آغارند... چون بر کونسته طلا کنند عرق النسا را سود کند. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و عرق النساء را منفعت کند چون بر کونسته ضماد کنند. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت ایضاً)،
چون که کونسته ناگهان بجهد
مژدۀ دولت و مراد دهد.
(ناظم رسالۀ اختلاجات از آنندراج)،
القطاه، کونستۀ اسب. (السامی فی الاسامی، یادداشت ایضاً)، الأبزخ، آن اسب که کونستۀ وی فرونشسته باشد. (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً)، التعجز، بر کونستۀستور نشستن. (زوزنی، یادداشت ایضاً)، بوص، کونستۀ مردم. (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تُ فَ)
کوه زاینده، (اصطلاح زمین شناسی) تولیدکننده کوه، جنبشها و حرکات و چین خوردگیهایی که در سطح زمین موجب پیدایش کوهها شود، (از فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کوه زایی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
برانداختن حکومت با استفاده از قوای نظامی کشور و تسلط بر اوضاع و روی کار آوردن حکومتی نو. رجوع به لاروس شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دوست سارداناپال آخرین پادشاه آشور مقیم پافلاگونیه و پناه دهنده و محافظ دختران و پسران و گنجینه های این پادشاه در طغیان و سرکشی آرباکس بدین توضیح که هنگامی که سارداناپال آخرین پادشاه آشور مواجه با قیام آرباکس شد سه پسر و دو دختر خود را با گنجهای متعدد به پافلاگونیه نزد دوست با وفای خود کت تا می فرستد. (ایران باستان ج 1 ص 211)
نام یکی از سرداران رومی است. وی از مهرداد ششم پادشاه اشکانی شکست خورده است. (ایران باستان ج 3 ص 2147)
لغت نامه دهخدا
برانداختن حکومت با استفاده از قوای نظامی و تسلط بر اوضاع و روی کار آوردن حکومتی نو را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو تا
تصویر دو تا
((دُ))
دولا، خمیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تون تاب
تصویر تون تاب
کسی که در آتشدان حمام، آتش افروزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کودتا
تصویر کودتا
((دِ))
ساقط کردن حکومتی به طور ناگهانی از طریق نیروهای نظامی
فرهنگ فارسی معین
براندازی، شورش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ظرفی که در آن نان قرار دهند
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر پایین، زیرباسن
فرهنگ گویش مازندرانی
پتک چوبی بزرگ که بر پایه های اطراف باغ کوبند تا بر زمین فرو
فرهنگ گویش مازندرانی
در حالت نشسته روی باسن چرخیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بالای بام خانه های کومه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
باسن
فرهنگ گویش مازندرانی
دلال محبت
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر ران، زیر باسن
فرهنگ گویش مازندرانی
نخ کمان
فرهنگ گویش مازندرانی
کدام یک
فرهنگ گویش مازندرانی
نخ اولیه در بافندگی سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی
نخی که چوب اول خیش را به هم وصل می کند تا یوغ از جای خود خارج
فرهنگ گویش مازندرانی
این یکی، این
فرهنگ گویش مازندرانی
کدام یکی کدامین، اشاره به نزدیک
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری، کدام یک؟
فرهنگ گویش مازندرانی
پشمی، از پشم
دیکشنری اردو به فارسی
گوشه
دیکشنری اردو به فارسی